عروس کوچولو
عسل مامان خیلی شیطون شده و باید خیلی حواسم بهش باشه.غافل بشیم به سرعت برق و باد از پله ها رفته بالا
و از این بابت خیلی به من و بابایی حرص میده ، یک لحظه هم نمیشه تنهاش گذاشت و من هم که اصلا نمیتونم هیچ کاری بکنم.
کلا علاقه خاصی به پله داره
خوابیدن روی پله از کارای همیشگی
بازی کردن با عروسکا
هفته گذشته عروسی دختر خاله و پسر خاله من و بابا بود
خداراشکر پرنیا خانم خیلی اذیت نکرد.اولش یه کم غریبی میکرد ولی کم کم خوشش اومده بود و دس دسی میکرد.
عاشق اینه که پیشه عروس و داماد بشینه ,اگه نبردی هم که با نق نقاش کچلت میکنه
اینم سفره شام عروس وداماد,که بچه ها دورش نشسته بودن و مجذوب شام خوردن عروس و داماد شده بودن جز عروس کوچولوی من که بدون رو در بایسنی شروع کرده بود به ناخونک زدن
.البته همش پیش خاله صغری و عمه هاش بود و موقع شام پیش من .
زندگی مامان طوطی شده و هر چی که بگیم تکرار میکنه.تازگی ها کلمه آتیش را یاد گرفته و مرتب تکرار میکنه. عمه را خیلی با مزه میگه
هرچیزی که دستش باشه به سمتمون میگیره و باید بهش بگیم ممنون
عاشق این اداهاتم